درد و دل با خداااااااااااااااااااااااااااااااااا
نوشته شده توسط : سعید
خدای مهربونم سلام

خدای خوبم دلم گرفته می خوام باهات درد دل کنم.

مثل همون روزهای زیبای کودکی که میومدم گوشه

 ای می نشستم و باهات حرف می زدم.

یادته چقدر دلم می خواست ببینمت . بچه بودیم می

خوابیدم به امیدی که شبهابیایی بخوابم و تو را ببینم.

دلم میخواست ببینم این خدایی که همه ازش حرف

می زنند کی هست. اونی که بهش قسم می خورند و ما

رو می ترسوندند که اگر دروغ بگیم خدا مارو  دیگه دوست نداره.

ولی من نه از ترس بلکه از روی حس

درونی ام دوستت داشتم. از آن زمان تا دلم می گرفت

میومدم سر بر شونه هات میذاشتم و باهات حرف

میزدم . همیشه در کنار من بودی بهم کمک کردی

بهم دلداری می دادی.

من بی تاب بودم و بهم صبوری میدادی ..

همیشه بعد از مدتی می دونستم تو فقط به صلاحم

 کار میکنی و از شکوه هام پشیمون و خجالت زده

میشدم.دنیا گذشت و گذشت تا من بزرگ شدم .

 اینبار امتحانی سختر برام در نظر گرفتی

همیشه به آدمای عاشق می خندیدم و حرکاتشون را

 مسخره می دونستم . شاید خواستی منو ادب کنی

 و عشق .....ی عزیزم را در دلم گذاشتی

یک سال و نیم عشق .... تو دلم جوانه زده و رشد کرده

 و هربار نمی تونستم دم برآورم.یک سال و نیمی که چقدر

 با هجران و سختی گذشت . چه شبها تاصبح نالیدم

و هر بار گفتی صبور باشم. صبر کردم. حالا بهمن۸۹

 از راه رسیده و حس خوبی ندارم

نمی دانم شاید از یادت غاقل شدم شاید مغرور شدم

و ..........

ولی  .....  دلمو شکست و گفت مرا نمی خواهد.

 

خدایا شاید ..... با خبر نباشد تو این یک سال ونیم  چه بر

 دلم گذشت ولی تو بزرگی و بر همه عالم ناظری. چه

 اشکها ریختم و چه ناله ها کردم . هر بار به ..... نزدیک

می شدم او از من فاصله می گرفت . دیگر تاب و توانی

برایم باقی نمانده حالا ...... برای همیشه رفته تا زمزمه

های عاشقانه را در گوش دیگری نجوا کند و دریغا بر دل

 داغدیده من که بی .....یش عزادارست. دیگر دل .......

نرم نمی شود ....... لحنش فرق کرده و انگار مرا دشمن

خونی خود می داند. و از من نفرت دارد

خداوندا تو آگاهی نه خیانت کردم نه دروغ گفتم و

همیشه در کارها رضای تو را در نظرگرفتم و هرگز از

چهارچوب صداقت خارج نشدم. کمکم کن مثل روزهای

کودکی از بحران خارج شوم. زندگیم رنگ غم و ماتم دارد.

گریه هایم بی پایان و اندوهم مدید شده . دیگر گریزی

برای من وجود ندارد . خدایا دیگر آبی در چشمانم نمانده

 است

بی تاب و طاقتم . یا .....یم را به من برگردان یا تو را به همه

اولیائت قسم میدم زودتر از این زندگی خلاصم کن . نمی تونم

...... را با دیگری ببینم. خدایا دلم را نشکن خدایادلم را نشکن

لا اقل جانم را بگیر.

خدای خوبم التماست میکنم .التماست میکنم .

 دلم را نشکن. جانم را بگیر.گریهناراحتنگرانگریهگریه

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

جاااااااااااااااااااااااااانم را بگییییییییییییییییییییر





:: بازدید از این مطلب : 755
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/commenting/avatars/nemidonam-620226.jpg
اکبرهراتی در تاریخ : 1391/2/12/2 - - گفته است :
سلام من اکبر هراتی هستم که شما به من نظر دادیداما من ادرسم و به{دادگاه من وخدا }تغییر دادم منتظرنظرات خوب شما هستم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: